جدول جو
جدول جو

معنی زد و بست - جستجوی لغت در جدول جو

زد و بست
(لِقْیْ)
زدن وبستن. زدوبند. ساخت و پاخت. قرار و مدار. رجوع به زد و بند شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بند و بست
تصویر بند و بست
ساخت و پاخت، توطئه، ضبط و ربط، ترتیب، انتظام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زد و بند
تصویر زد و بند
کنایه از ساخت و پاخت و سازش نهانی دو یا چند تن برای پیش بردن کاری یا به دست آوردن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دُ بَ)
آنچه از آهن وجامه و جز آن را بهم بندند. (یادداشت بخط مؤلف).
- بند و بست بودن، بسته بودن. مقفل بودن. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(زَ دُ بَ)
زدن وبستن. ساخت و پاخت. بند و بست. توطئه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
قرار داد (باج و خراج)، ترتیب انتظام ضبط و ربط، استواری محکمی، تدبیر، توطئه ساخت و پاخت. یا بند و بست بودن، بسته بودن، مقفل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زد و بند
تصویر زد و بند
زدن و بستن، ساخت و پاخت بند و بست توطئه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زدوبست
تصویر زدوبست
ساخت و پاخت، قرار و مدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند و بست
تصویر بند و بست
توطئه، ساخت و پاخت، دست به یکی کردن، ترتیب، انتظام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زد و بند
تصویر زد و بند
((زَ دُ بَ))
توطئه، توطئه چینی
فرهنگ فارسی معین